سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غریب آشنا
  • غریب آشنا ( سه شنبه 85/12/29 :: ساعت 7:23 عصر)

    سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۸۵


    چشم افتاد به یه تصویر
    از همینهایی که تو این ایام زیاد می بینین
    خداییش خیلیاشم قشنگن:
    نخل ، آفتاب سوزان ، یا حسین...
    کمی دقیق شدم بهش
    ناخود آگاه دلمو برد با خودش
    برد
    اما کجا ؟؟
    نه
    به کربلا...
    نه
    اون اولین چیزی بود که اومد تو سرم ...
    و آروو....وم خودشوکشید کنار
    تا یه چیزیو پشتش ببینم....
    و اون چیز غریبی نیس:
    همین چند سال پیش خودمونه
    واسه من البته یه چیزی شبیه خوابه : یه چیزی تو خواب و بیداری...کودکی، بازی، مدرسه
    دیگه خیلیا از یاد بردنش...
    خیلیا دارن آروم آروم پاکش میکنن...
    و حتی بعضی...به مسخره میگیرنش
    آره
    ولی واسه من این خواب و بیداری اونقدرام دور نیس: یه بخشیش ملموس تره برام:
    همین خوزستان خودم... و همین دشتهای داغش...
    و همین جوونایی که از هر کنج ایران قشنگشون اومدن و مردونه ایستادن.... تو همین شرجی... تو همین عطش.. تو همین...
    ...
    فکرشو بکن...
    ما که ادعا می کنیم بزرگشده این اقلیمیم بازم گاهی از گرماش بیتاب می شیم (که انصافا اگه این هواشناسی بی انصاف یه بار محض رضای خدا دمای واقعی رو اعلام کنه...طبق قوانین کشور باید شهر تعطیل بشه!!)
    حالا ببین اونایی که هوای بهشت شهرشونو گذاشتن و اومدن اینجا....
    چرا فقط گرما رو می گم... ؟
    سرمای اینجا هم می سوزونه: سرمای استخونی... نه پوستی...اونم تو دشت ،مرداب، گل، ...
    تو میگی ما می فهمیم تو سرما داغ شدن یعنی چی ؟... تو شرجی لب-خشک شدن یعنی چی ؟... تو "آفتاب" تار دیدن چطور... ؟
    اونا چی ؟
    وقتی داشتن از آخرین تپه دفاع می کردن...و دوست صمیمی شون جلوی چششون پرپر می شد...و میدونستن که اگه شانس بیارن و کشته شن بهتراز اینه که دست این وحشی ها بیفتن...
    یعنی میگی تو اون لحظه ها سرما رو حس میکردن ؟ گرما و شرجیو چی ؟ خونریزی زخمشونو چی ؟
    راستی اونا همه شون بچه مسجدی بودن ؟...
    اصلا همه شون مسلمون بودن ؟
    یعنی تو توی دوست و آشناهات سراغ نداری شهیدی رو از اقلیتهای دینی ؟
    راستی وجه مشترکشون چی بود ؟
    دین ؟
    لباس ؟...
    گمونم خاک نازنینشون ...
    و البته این اصلی ترین بود 
    و یه چیز دیگه : همه اونا – از هر مسلک ومرامی-  کم یا زیاد حسین رو میشناختن، فداکاری آقا ابالفضل رو می دیدن، وفاداری زینب رو سرمشق کرده بودن، و صبر زین العابدین رو لمس میکردن...
    آخه این ستاره هایی که نام بردم فقط مال شیعه نیستن...
    اینا که مث من و تو متعلق به یه قوم خاص نیستن،
    یه سرزمین خاص،
    یه مذهب خاص،
    یه ایده و طرز فکر خاص ،اینا مث من و تو محدود نیستن، الگوی همه ن ...
    و اون شاگرداشون...اون جوونای نازنین
    اونا هم مث همون ستاره ها متعلق به همه ن...
    اونا هم تو دل همه مون اسطوره ن،
    عزیزن،
    و میشه واسه مون سرمشق باشن
    ولی بعد از اونا... ؟
    ... ؟
    یا انقدر ازشون یاد نکردیم که حتی همرزماشونم که پیش چش ماهستن فراموش شدن... یا انقد بد تبلیغ کردیم که دیگه تصویرشون تو ذهن مردم 180 درجه متفاوت شد با چهره واقعی اون قهرمانا...
    فقط تو فیلما نشون دادیم که مث رامبو !!! یه تنه همه رو حریف بودن، از جنگیدن کیف میکردن... و بدتر از همه :
    همه شون از بدو تولد معصوم بودن ،هیچکدوم تو نوجوونی اصلا خطایی نداشتن که لازم باشه خدا بهشون توفیق توبه عطا کنه...!!! حضرت علی (ع) میفرمان گناه نکردن آسونتر از توبه س:
    درسته، ولی کی معصومه ؟
    من جوون اگه زندگی بعضی از شهدا رو{که بی شک الان مقام رفیع دارن پیش خدا} بدونم، الگو میگیرم، به خودم هم امیدوار میشم:
    پس با توبه میشه سوار آسانسور بشم
    و
    از یه آدم عادیییییییییییییییییییییی....برم تاعرش اعلی:جایگاه شهدا
    آره
    ما همه این زیباییها رو از یاد بردیم : شدیم فقط کلیشه...
    میخوام واسه یه بارم که شده به عظمت عاشورا دل بدم ....شاید بفهمم چی توش بود که اون جوونا رو تکون داد ؟ مگه چی داشت که دلشون دریا شد ؟ مگه....
    یعنی میشه پیدا کرد؟....

     



  • کلمات کلیدی : بالاتر از زمین


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    عیادت
    پست چهلم : پایان
    حرف حق
    فقط عزاداری؟
    آخرین خدانگهدار
    غریبه
    خاطره
    دردهای من نگفتنی است...
    غریب
    این را همه می دانند
    ابرااا
    عجب آواز خوشی در راه است
    [عناوین آرشیوشده]